سفارش تبلیغ
صبا ویژن


یاداداشتی از سفر حنوب -


درباره نویسنده
یاداداشتی از سفر حنوب -
h.m
من موجودی هستم که بارها و بارها از خدا علت خلقتم را پرسیده ام و خدا هر بار دلیلی را برایم آورد. حال می دانم که خیلی مهم هستم.برا همین به خودم اجازه می دهم که بنویسم و از دیگران هم می خواهم که بخوانند... هر چه باشم هستم.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
محرم
درد واره
افتتاحیه
نوروز
دل تنگی ها
امان از نوشابه
حاشیه ومتن سفر کربلا ونجف
از این ور از اون ور
بهمن 1385
مرداد 1386
مهر 86
خرداد 87
اسفند 86
بهمن 86
مرداد 86
خرداد 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
پدر
فروردین 88
شهریور 88
فروردین 89


لینکهای روزانه
برترین مطالب مذهبی تبیان [5]
برترین مطالب مذهبی تبیان [1]
برترین مطالب مذهبی تبیان
چرا ذرت پف می کند؟ [5]
12 مجسمه اریگامی باورنکردنی!! [8]
ویندوز خود را قانونی کنید!!! [3]
ویژه نامه جهاداقتصادی [2]
مجسمه های شنی [7]
وسایل پیامبر [7]
داستان هایی از امام رضا [7]
روزنامه های ایران [2]
[آرشیو(11)]


لینک دوستان

نفسانیت من
سایت حاج آقا جاودان
حاج حمید
نور ونار
از دوشنبه تا جمعه
پرسه در خیال
بچه های قلم
هیات محبین اهل بیت علیهم السلام
یاسین مدیا
راسخون
تبیان
شهید آوینی
هدهد
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
مجلات همشهری
جمکران
لوح
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
یاداداشتی از سفر حنوب -



آمار بازدید
بازدید کل :206874
بازدید امروز : 53
 RSS 

< language=java>

 

راه درمان خستگی های روحی وروانی ناشی از زندگی در این جهان؟؟؟

سلام

بدون مقدمه چند روزه که باز هم اعزام کاروان ها به مناطق جنگی آغاز شده است.

برای کسانی که تا حالا نرفته اند ونمی دانند برای چه باید بروند، عرض کنم که حقیر در سفری که باری توفیق پیدا کردم.

که اولش هم  زیاد نمی دانستم برای چه آمده ام با خود می گفتم آی شهدا از این دنیا خسته شدم دیگه کی حالش را داره برگرده  تواون شهر و اصلا حال این زندگی را ندارم خلاصه خودتان تا آخرش را بروید.

 اما درست شلمچه بودیم که داشتیم برمی گشتیم، دیگر احساسم عوض شد(من چه قدر عرفانیم ها این را درویرایش اضافه کردم) که اگر بخواهم دو احساس را شسته و رفته ببیانم، مینویسم که:

 رفته بودم تا رها شوم و از دنیا خلاص شوم بلکه فرار کنم اما بهانه ای یافتم برای زیستن بلکه زیبا زیستن یا خوب زیستن یا بخواهم واضح تربنویسم اینکه مردانه(بزرگوارانه) حرکت کنم  و تا حدی که آن چنان پر انگیزه شدم که تا مدتی است هنوز سر سفره ی همان انگیزه ها دارم مردانه بودن را تجربه می کنم یعنی در سویش تلاش می کنم

. حالا تا کی این انگیزه با من است نمی دانم اما هروقت تمام شد خوب می دانم که کدوم گروه  خونم کم شده است.

رفتید مواظب باشید روسیم خاردار نیفتید شهید شید وبلاگ ما را ببندند.(ببخشید شوخی بود)

                                                                      *** 

من که از سنگ نیستم!!

یادش بخیر اروند کنار که رفته بودم، بگذریم که  بیراهه ای رفتم و سربازهای مرزی برایم گلنگدن کشیدند و غیره.

 اما من که خدا قسمتم کرده بود زیارت کربلا را، درست همان جا احساس کردم، اینجا دارد همان کاری را با من می کند که کربلا می کرد البته من اصلا اهل این احساسات نیستم و اصولا تو این زمینه هاصفر جا می مونه از من، اما واقعا چنین بود  و واقعا مقتل شهدا آن هم ازنوع آبیش من را که فجیعترین روضه ها تکان نمی دهد تکان داد.

 آنجا علقمه بود

با نگاه به آب رودخانه و آن طرف آبها همه منتظر عمو بودیم.

با دستان بریده...........

 

فهم زیادی کار دستتان ندهد!!! 

هویزه مقتل شهدای دانشجو و مدفن برخی از آنها به خصوص شهید علم الهدی هست که...

بماند که ادامه اش چیست مطلب دراز می شود شماهم زیر بار نمیروید.

آن بار که درهویزه بودیم مسایلی برایم کشف شد که خیلی عجیب بود به اختصار چهار دست وپا می زنم تا به شما هم، آنچه در دوگوله ام هست برسانم.

می دانستید علم الهدی که دانشجویی بوده، آن موقع خلاف فرمان فرمانده کل قوا بدون امکانات اقدام به عملیات رزمی کرده است که اگر او در ارتش بود وزنده می ماند مجازات داشت.

با این که بنی صدر دستور حمله نداده بود ولی این عده چنان می فهمیدند چنان می فهمیدند چنان می فهمیدند که فکر امام را می دانستند یعنی عملشان با رای امام گره خورده بود و با دستان خالی ولی ایمانی قوی(تعبیراز مقام معظم رهبری که قبل از شهادتش او را دیده بودند) به جنگ دشمن میروند وچنان لج دشمن را در می آورند که آن صحنه عصر عاشورا دوباره تکرار می شود اینبار فقط دیگر به جای سم اسب تانک بوده که بدن آنها را...

اما بگویم خوشبحالتان آی علم الهدی ویارانش آن موقع ناموستان نبوده که چشم نگران به خیمه اش بشید که با آنان، نامحرمان نامرد چه خواهند کرد.

و با خیال راحت جان دادید.

ببخشید روضه شد اگر اشکی اومد التماس دعا.



نویسنده : h.m » ساعت 3:10 صبح روز پنج شنبه 86 اسفند 16